Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8956 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hold over
U
برای اینده نگاه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
spare
U
برای یدکی نگاه داشتن
spared
U
برای یدکی نگاه داشتن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
clipboards
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger
U
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboard
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
future promissory
U
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
to keep in
U
نگاه داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
tackled
U
نگاه داشتن
to lock out
U
نگاه داشتن
to keep any one waiting
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
refrained
U
نگاه داشتن
tackle
U
نگاه داشتن
to put to a pause
U
نگاه داشتن
tackles
U
نگاه داشتن
tackling
U
نگاه داشتن
to lay fast
U
نگاه داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
retain
U
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
stop
U
نگاه داشتن
hold
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
retains
U
نگاه داشتن
stopped
U
نگاه داشتن
stopping
U
نگاه داشتن
holds
U
نگاه داشتن
stops
U
نگاه داشتن
to hang up
U
نگاه داشتن
preservatize
U
نگاه داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
stay
U
نگاه داشتن
stayed
U
نگاه داشتن
retained
U
نگاه داشتن
to keep on file
U
درپرونده نگاه داشتن
wedged
U
باگوه نگاه داشتن
hold down
U
مطیع نگاه داشتن
impark
U
در محوطه نگاه داشتن
inurn
U
در فرف نگاه داشتن
stunting
U
کوتاه نگاه داشتن
stunts
U
کوتاه نگاه داشتن
to behave oneself
U
ادب نگاه داشتن
commemorating
U
بیادگار نگاه داشتن
wedges
U
باگوه نگاه داشتن
shroud
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
wedging
U
باگوه نگاه داشتن
commemorate
U
بیادگار نگاه داشتن
to lay up in a napkin
U
بی مصرف نگاه داشتن
hides
U
مخفی نگاه داشتن
commemorated
U
بیادگار نگاه داشتن
hide
U
مخفی نگاه داشتن
inshrine
U
با حرمت نگاه داشتن
commemorates
U
بیادگار نگاه داشتن
stunt
U
کوتاه نگاه داشتن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
freezes
U
ثابت نگاه داشتن
freeze
U
ثابت نگاه داشتن
enwomb
U
در رحم نگاه داشتن
on ice
<idiom>
U
دور نگاه داشتن
wedge
U
باگوه نگاه داشتن
to keep down
U
پایین نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
U
پنهان نگاه داشتن
to hold in trust
U
بطورامانت نگاه داشتن
to keep away
U
دور نگاه داشتن
to hush up
U
ساکت نگاه داشتن
to keep at bay
U
معطل نگاه داشتن
keep on
U
بازهم نگاه داشتن
to keep in
U
روشن نگاه داشتن
to keep on
U
روشن نگاه داشتن
to keep the pot boiling
U
کارهارادرجریان نگاه داشتن
journalize
U
دفترروزانه نگاه داشتن
to keep on
U
پیوسته نگاه داشتن
shrouded
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
nominates
U
تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
tenor
U
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
nominate
U
تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
nominating
U
تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
tenors
U
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
pawl
U
باگیره یاعایق نگاه داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
to time a race
U
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
Keep somebody at bay
<idiom>
U
[کسی را دور نگاه داشتن]
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
keep something at bay
<idiom>
U
[چیزی را دور نگاه داشتن]
spared
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
to observe the proprieties
U
اداب معاشرت را نگاه داشتن
smother
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
to rein up
U
جلو اسب را نگاه داشتن
commemorating
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
smothered
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothering
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorate
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
saves
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorates
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
saved
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorated
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
future perfect
U
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
to keep on
U
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
fish globe
U
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
enchain
U
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
exclude
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse
U
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
excludes
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
experimental free handicap
U
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
memorialize
U
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold
U
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms
U
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
to save ones face
U
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
to hold any one to ransom
U
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guard
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
pretty to look at
[to watch]
U
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
pass book
U
برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
browsing
U
نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
to nick a horse's tail
U
بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
intubate
U
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
U
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
commit
U
اعزام داشتن برای
get to
<idiom>
U
توانایی داشتن برای
commits
U
اعزام داشتن برای
committing
U
اعزام داشتن برای
committed
U
اعزام داشتن برای
to fear
[for]
U
ترس داشتن
[بخاطر یا برای]
hold down
U
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
stand (someone) in good stead
<idiom>
U
سود زیاد برای شخص داشتن
to have connections
U
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
up to one's ears in work
<idiom>
U
کارهای زیاد برای انجام داشتن
look at me
U
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
to have the kindness to help s
U
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
arresting gear
U
قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
ampullae niche
U
[طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
connects
U
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connect
U
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
Briefcase utility
U
در ویندوز امکان مخصوصی برای به روز نگه داشتن فایلهای کامپیوتر قابل حمل یا PC
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
caban
U
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
collimate
U
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glanced
U
نگاه نگاه مختصر
glance
U
نگاه نگاه مختصر
glances
U
نگاه نگاه مختصر
approaching
U
اینده
forthcomming
U
اینده
following on
U
از پی اینده
future
U
اینده
lavenir
U
اینده
futurity
U
اینده
coming
U
اینده
forthcoming
U
اینده
comer
U
اینده
at a laterd
U
در اینده
to be
U
اینده
aftertime
U
اینده
toward
U
اینده
in the time to come
U
اینده
next
U
اینده
incoming
U
اینده
proximo
U
ماه اینده
providential
U
اینده نگر
the next world
U
جهان اینده
f. tense
U
زمان اینده
sup.latest or last
U
دیر اینده
the f. winter
U
زمستان اینده
the future
U
جهان اینده
prospect
U
اینده نگری
the next world
U
عالم اینده
by next mail
U
باپست اینده
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
incentive
1
affixation
1
gorse melatonin
1
if you have any question please ask us , we are here to help
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com